هفته آخر و ویزیت خانم دکتر
دختر گلم با بابائی رفتیم پیش خانم دکترم گفت خدا رو شکر همه چی خوبه و نامه برای بیمارستان دادن که من روز 7 مهر ساعت 7 صبح برم بیمارستان بستری شم گفت تا ساعت 11 شما عشقم بغلمی باورم نمیشه خیلی هیجان داریم خدا کنه خیلی زود 7 مهر بیاد دلم برای دیدنت لک زده بابا هم میگه خیلی دلش میخاد زودتر دخملش رو ببینه تازه خاله هات هر سه شون این جمله رو بهم گفتن که دوست دارن زودی شما رو ببینن دیشب خاله مهین هم میگفت برا دیدنش کلی ذوق و البته هیجان دارم همشون گفتن روز بیمارستان ما رو تنها نمیزارن انشا الله برای همشون جبران کنم البته عمه جونها هم هر وقت به بابا جونت زنگ میزنن حال من و شما رو میپرسن ولی من چون ایرانسل ندارم هیچکدومشون بهم زنگ نمیزنن ...
نویسنده :
پریسا
9:53